بسم الله الرحمن الرحیم
(كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ).[1]
بدان که مرگ حیات بخش است. مرگ آخر زندگی نیست، بلکه تبدیل صورت زندگی است. از زندگی آمیخته به بلا به زندگی طیبه و بیخوف و حزن.
... آن حقیقت و سخن که میگویی دست من، پای من، اعضای من، جوارح من، حتی فکر و اندیشه من، آن لباس خود را که طالب و قفس دنیایی استف، از تن میاندازد و لباس بهتری میپوشد و زندگی بهتری مییابد.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد مرا در این دیر خراب آبادم
من گواهی میدهم که خدا یکی است، شریکی ندارد و بهشت و جهنم هست.
و صد و بیست و چهار هزار پیامبری که اول آنها حضرت آدم(علیه السلام) و آخرین آنها خاتم النبیین محمد(q) است و همه بر حقاند و دوازده جانشین پیامبر اسلام(q) که اول آنها علی بن ابیطالب(علیهما السلام) و آخر آنها امام زمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
بنابراین انسان که میمیرد پس بهتر آن است که در راه خدا بمیرد و شهید شود ... ای بازماندگان عزیز، کمر به این دنیای زودگذر مبندید و به دستورات خداوند متعال عمل نمایید. چون من کشته شدم، سلاح مرا بگیرید و بر فرق دشمنان اسلام بکوبید و جهاد کنید، جهاد در راه خدا. بعد از من برای گریه مکنید و این وصیتهایی که میگویم، عمل نمایید. امام خمینی(قدس سره) را تنها نگذارید و مثل امت کوفه نباشید که این امام(قدس سره) هرچه گوید، حق است و او نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. اما به این وصیت توجه کنید.
مورد توجه پدر بزرگوار و برادرانم:
- بدهکاری من .... .
- نماز برای من بخوانید، یک سال.
- روزه دو ماه بگیرید.
- مرا دفن نمایید در قبرستان قریه و زادگاه خودم همان قلعه ارجناوند.
- اگر من مردم و به کربلا نرسیدم و شما را ندیدیم، انشاءالله مرا دعا کنید که خدا گناهان مرا ببخشد.
- ای پدر عزیز و مادر مهربانم، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و دیگر برادران و خواهران و دیگران همه مرا حلال کنند.
فقط امام(قدس سره) را تنها نگذارید و راه حسین(علیه السلام) را ادامه دهید. والسلام.
نبیالله قلعهای.
ادامهدهندگان راه من فقط مقلد امام خمینی(قدس سره) باشید.
1. سوره الرحمن، 26.
روستای قلعه ارجناوند روستایی زیبا و سرسبز از توابع شهرستان خنداب است که تمام کوچه پس کوچههایش شاهد راه رفتن و حرف زدن نبیالله بود. او که در نوروز سال 1345 در خانوادهای مذهبی قدم به این کره خاکی نهاد، روزگاری شیرین داشت که هنوز حلاوت با او بودن را دوستان و خانوادهاش در کامشان مزه میکنند.
روزگار کودکیاش با کار و تلاش دوشادوش پدرش در زمین کشاورزی عجین شده بود و سعی داشت تا کاری و پر تلاش باشد. تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و این پنج سال از عمر شریفش را با کار و درس یکی کرده بود. برای مقطع بالاتر باید به شهر میآمد؛ ولی چون پدرش نیاز به کمک داشت، درس را رها کرد و به کمک پدرش شتافت. او نیز حرفه و کار کشاورزی را برای خویش انتخاب کرد و در این کار هم موفق بود تا زمانی که زمزمههای جنگ علیه ایران عزیز شنیده شد. خبرها درست بود، عراق با همه تجهیزات و قوا و با کمک استکبار جهانی به سمت مرزها آمد و حرمت مرزها را شکست. جوانان ایرانزمین برای دفاع برخاستند.
نبی به بسیج رفت و از این طریق بعد از دیدن آموزشهای لازم به جبهه رفت. یک ماهی از حضورش در جبهه به عنوان بسیجی گردان موسی بن جعفر(علیهما السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) میگذشت که دل شیدا و عاشقش تاب ماندن نداشت و در هفدهم آبان ماه سال 1362 در منطقه پنجوین عراق در حین عملیات والفجر 4 به شهادت رسید. پیکر مطهرش که در منطقه نبرد مفقود شده بود، پس از تفحص در دهم آبان ماه سال 1374 در روستای ارجناوند به خاک سپرده شد.